آموزش خودشناسی برای زوجین

آموزش خودشناسی برای زوجین

همه‌ ما در میانه‌ یک بحث با شریک زندگی‌مان قرار گرفته‌ ایم، و از خود پرسیده‌ایم چرا همان مسائل تکراری همچنان مطرح می‌شوند؟ یا چرا گفت‌ وگوهای ساده به سوءتفاهم تبدیل می‌شوند. شاید متوجه شده‌اید که حالت دفاعی به خود گرفته‌اید، دیگران را مقصر می‌دانید یا به کلی از صحبت‌های سخت اجتناب می‌کنید.

با گذشت زمان، درگیری‌های حل‌نشده روی هم جمع می‌شوند، همدلی کمرنگ می‌شود و فاصله بین شما و شریک زندگی‌تان بیشتر می‌شود. ممکن است از خود بپرسید: “چرا دیگر خوشحال نیستم؟ چه چیزی را از دست داده‌ام؟”

پاسخ اغلب در خودتان نهفته است، نه در شریک زندگی‌تان. وقتی درک درستی از احساسات، نیازها و رفتارهای خود نداشته باشید، تقریباً غیرممکن می‌شود که بتوانید آن‌ها را به‌درستی به شریک زندگی‌تان منتقل کنید یا با او همدلی کنید. این کمبود خودآگاهی مانعی نامرئی است که شما را از برقراری ارتباط و دستیابی به رضایتی که در ازدواجتان به دنبال آن هستید، بازمی‌دارد.

در اینجا سه راهکار برای تقویت خودآگاهی ارائه شده است که می‌تواند پایه‌ای برای تحول در رابطه‌تان باشد و اینکه چرا باید به طور فعال به پرورش آن بپردازید.

  1. رشد شخصی و تعادل در رابطه خودآگاهی به توانایی دیدن خود به‌طور واضح اشاره دارد و شامل هر دو دیدگاه درونی و بیرونی است. خودآگاهی درونی به معنای شناخت احساسات، باورها، ارزش‌ها و اهداف خود است، در حالی که خودآگاهی بیرونی به درک این موضوع می‌پردازد که دیگران ما و رفتارهای ما را چگونه می‌بینند.

خودآگاهی همچنین شامل خودشناسی می‌شود، یعنی شناخت نقاط قوت و ضعف خود، و هویت شخصی که بازتاب چگونگی دید ما نسبت به خود در نقش‌های مختلف است. این عناصر در کنار هم یک درک جامع از آنچه هستیم و نحوه تعامل ما با دنیا را شکل می‌دهند.

خودآگاهی از طریق شناسایی الگوهای منفی در روابط، رشد شخصی را تقویت می‌کند. آسان است که به چرخه‌های غیرمفید بیفتیم، اما با بازنگری در الگوهای رفتاری خود ، می‌توانیم این رفتارها را شناسایی کرده و برای بهبود آنها تلاش کنیم.

وقتی نتوانیم نقاط ضعف و کاستی‌های خود را در یک رابطه درک کنیم، اغلب اولین واکنش ما این است که تقصیرها را به گردن شریک زندگی‌مان بیندازیم. در مقابل، خودآگاهی ما را وادار می‌کند به درون خود نگاه کنیم و بپرسیم: “من چه سهمی در این مشکل دارم؟” و “آیا چیزی هست که بتوانم بهبود دهم؟” این تأمل درونی به شکستن چرخه‌ی سرزنش کمک می‌کند و درب رشد شخصی را می‌گشاید.

افرادی که خودآگاه هستند، بیشتر احتمال دارد این الگوها را بشکنند و روابط سالم‌تر و متعادل‌تری ایجاد کنند. این همچنین باعث ایجاد تفاهم متقابل می‌شود، زیرا با شناخت بیشتر نیازهای خود و شریک زندگی‌تان، به ایجاد رابطه‌ای متعادل و رضایت‌بخش برای هر دو طرف کمک می‌کنید.

  1. خودآگاهی ارتباطات اصیل را تقویت می‌کند خودآگاهی نقش مهمی در بهبود ارتباطات دارد، زیرا به افراد کمک می‌کند خودشان را به‌طور واضح بیان کنند و از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کنند. با داشتن درک عمیقی از خود، بهتر می‌توانید انتظارات واقع‌بینانه‌ای را در روابط خود تعیین کنید.

برای مثال، اگر بدانید که احساس فشار کاری شما را تحریک‌پذیر می‌کند، می‌توانید این موضوع را به شریک زندگی‌تان منتقل کنید و بگویید: “وقتی کار زیاد می‌شود، استرس می‌گیرم و زود عصبانی می‌شوم، بنابراین اگر به نظر می‌رسد که از تو فاصله گرفته‌ام، موضوع مربوط به ما نیست. فقط کمی فضا نیاز دارم تا آرام شوم.” این نوع خودآگاهی به برقراری ارتباط باز کمک می‌کند و شریک زندگی‌تان می‌تواند احساسات شما را بهتر درک کرده و با همدلی پاسخ دهد.

مطالعه‌ای که در مجله روان‌شناسی اجتماعی تجربی منتشر شد، نشان داد که خودآگاهی شفافیت را تقویت می‌کند، که این امر برای ایجاد اعتماد بسیار مهم است. با بیان صادقانه احساسات خود، فضایی امن برای شریک زندگی‌تان ایجاد می‌کنید تا او نیز بتواند همین کار را انجام دهد.

وقتی هر دو طرف تلاش کنند، اعتماد رشد می‌کند، زیرا هر فرد خود را به خوبی می‌شناسد، دوست دارد و به خود اعتماد دارد. این باعث می‌شود که فضایی برای قدردانی متقابل واقعی ایجاد شود، بدون اینکه تلاش کنید یکدیگر را بر اساس انتظارات از پیش تعیین شده تغییر دهید.

  1. خودآگاهی همدلی را تقویت می‌کند
    خودآگاهی با کمک به شناخت احساسات خود، باعث تقویت همدلی می‌شود و این در نهایت درک احساسات شریک زندگی‌تان را آسان‌تر می‌کند.

یک مطالعه در سال ۲۰۱۷ نشان داد که توسعه خودآگاهی، همراه با گوش دادن فعال – تمرین تمرکز کامل، درک، پاسخ‌گویی و به خاطر سپردن صحبت‌های دیگران – می‌تواند به افزایش همدلی کمک کند. این افزایش همدلی می‌تواند توانایی شما برای ارتباط بهتر با دیگران و ارائه مراقبت‌های دلسوزانه را بهبود بخشد.

وقتی خودمان را بپذیریم، نسبت به پذیرش دیگران بازتر می‌شویم. هرچه بیشتر احساسات و تجربیات خودمان را درک کنیم، نسبت به احساسات و تجربیات شریک زندگی‌مان نیز حساس‌تر خواهیم شد و می‌توانیم محرک‌ها، سوگیری‌ها و محدودیت‌های او را بهتر تشخیص دهیم.

زخم‌های خودتان می‌توانند به منبعی برای بهبود شریک زندگی‌تان تبدیل شوند و درگیری‌ها را به فرصت‌هایی برای همدلی، رشد و بهبود متقابل تبدیل کنند.

خودآگاهی به شما کمک می‌کند مسائل را شخصی نگیرید، به جای خود در جایگاه شریک زندگی‌تان قرار بگیرید، دیدگاه او را بپذیرید و به دنبال نقاط مشترک باشید. در نهایت، این روند رابطه شما را تقویت می‌کند.

با این حال، باید به خاطر داشته باشید که خودآگاهی تنها اولین گام به سوی تغییر است. این به تنهایی منجر به تغییر نمی‌شود، بلکه نیاز به کنترل نفس، افکار و باورها و تلاش فعال برای بهبود خود و روابطتان دارد. خودآگاهی ممکن است نقشه راه را به شما نشان دهد، اما سفر به عهده شماست.

رزرو نوبت مشاوره : واتساپ 09123626609 / 09121213495


بیست سالگی کلینیک شهروند

در این بخش گزارش تصویری از جشن بیستمین فعالیت کلینیک شهروند را که در هشتم اسفند سال 1402 برگزار شد ، مشاهده می کنید.


تست شخصیت شناسی میلون

نظریه میلون یک نظریه روانشناختی است که به شخصیت افراد و رفتار آن‌ها در ارتباط با هدف‌ها و انگیزه‌هایشان می‌پردازد. این نظریه بر این فرضیه استوار است که هر فرد به دو دسته انگیزه‌ای تقسیم می‌شود: انگیزه‌های دفاعی و انگیزه‌های رشد.

انگیزه‌های دفاعی: این نوع انگیزه‌ها برای حفظ و حفاظت از خود و هویت شخصی استفاده می‌شود. به عنوان مثال، اگر شخصیتی احساس کند که خودش را دوست ندارد، ممکن است از رفتارهایی مانند ایجاد اعتماد به نفس مصنوعی، تعریف از دیگران به شکلی مثبت و … استفاده کند.

انگیزه‌های رشد: این نوع انگیزه‌ها برای رسیدن به هدف‌ها و رشد شخصی استفاده می‌شود. به عنوان مثال، شخصیتی که به دنبال رشد شغلی است، ممکن است از رفتارهایی مانند یادگیری مهارت‌های جدید، تلاش برای بهبود عملکرد و … استفاده کند.

به طور کلی، نظریه میلون به این نتیجه می‌رسد که افراد برای رسیدن به هدف‌هایشان، به دو نوع انگیزه نیاز دارند: انگیزه‌های دفاعی برای حفظ و حفاظت از خود و هویت شخصی و انگیزه‌های رشد برای رسیدن به هدف‌های خود. با توجه به این نظریه، رفتارهای افراد می‌تواند تحت تأثیر انگیزه‌هایشان باشد و درک این موضوع می‌تواند به بهبود رفتار و شخصیت افراد کمک کند.

تست شخصیتی میلون، یکی از محبوب‌ترین تست‌های شخصیتی است که برای بررسی رفتار و شخصیت افراد استفاده می‌شود. این تست بر اساس نظریه میلون درباره انگیزه‌های شخصیتی طراحی شده است.

این تست شامل 170 سوال است که برای بررسی انگیزه‌های رشد و دفاعی شخصیت استفاده می‌شود. با پاسخ به سوالات این تست، می‌توانید بهترین نوع شغل و تحصیلات برای شما را شناسایی کنید و درک بهتری از خود و شخصیت خود پیدا کنید.

برای دسترسی به این تست شخصیتی، می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید:
https://psychometrist.ir/Test/start/MCMI3?pcode=K9AEOY92

با کلیک بر روی این لینک، به صفحه‌ای هدایت می‌شوید که شامل تست شخصیتی میلون است. با پاسخ به سوالات این تست، می‌توانید درک بهتری از خود و شخصیت خود پیدا کنید. لازم به ذکر است که انجام این تست بهتر است توسط یک روانشناس یا مشاور روانشناسی همراهی و تفسیر شود.


مشاوره زوجین در گوهردشت

عشق و نیاز به محبت دیدن و محبت داشتن یکی از پنج نیاز اصلی در تئوری انتخاب گلاسر است . این نکته در عین حال در نظریه مثلث عشق استنبرگ به دقت شرح داده شده و دسته بندی جالبی دارد.

در نظریه مثلث عشق ، استنبرگ عشق را متشکل از سه مولفه اصلی می داند.

صمیمیت : شامل احساس نزدیکی ، پیوند و دلبستگی با فرد دیگر است.

شور و شوق جنسی : شامل احساسات و خواسته هایی است که منجر به جاذبه فیزیکی ، عاشقانه و برقراری رابطه جنسی می شود.

تعهد / وفاداری : شامل احساساتی است که باعث میشود فرد کنار کسی باقی بماند و با هم به سمت اهداف مشترک حرکت کنند.

یافتن تعادل بین وجود هر سه عنصر در ایجاد عشق امری ضروری است ؛ در نبود هر یک از سه مولفه عشق به طور کامل نمود پیدا نمیکند.

سه مولفه عشق به صورت سیستمی در تعامل هستند. وجود یک جزء از عشق یا ترکیبی از دو یا چند جزء، هفت نوع تجربه عاشقانه ایجاد می کند. این نوع عشق ممکن است در طول یک رابطه نیز متفاوت باشد. به عنوان مثال، یک رابطه می تواند به عنوان عشقی پرشور شروع شود و به عشق رمانتیک تبدیل شود. و در نهایت به عشقی پایدار برسد.

دوستی

اجزاء: پسندیدن

این نوع عشق زمانی ایجاد می‌شود که مؤلفه صمیمیت یا دوست داشتن وجود داشته باشد. اما احساس اشتیاق یا تعهد به معنای عاشقانه آن وجود نداشته باشد. عشق دوستی می تواند ریشه دیگر اشکال عشق باشد.

شیفتگی؛ نظریه مثلث عشق استرنبرگ

اجزاء: اشتیاق

شیفتگی با احساس شهوت و اشتیاق جسمانی، بدون علاقه و تعهد مشخص می شود. زیرا زمان کافی برای ایجاد حس عمیق صمیمیت، عشق رمانتیک یا عشق کامل وجود نداشته است. این ها در نهایت ممکن است پس از مرحله شیفتگی ایجاد شوند. شیفتگی اولیه اغلب بسیار قدرتمند است.

عشق خالی

اجزاء: تعهد

عشق پوچ با تعهد بدون شور یا صمیمیت مشخص می شود. گاهی اوقات، یک عشق قوی به عشق پوچ تبدیل می شود. برعکس این نیز ممکن است رخ دهد. به عنوان مثال، یک ازدواج سنتی یا از قبل تعیین شده ممکن است خالی از هیچ عشقی شروع شود. اما در طول زمان به شکل دیگری از عشق شکوفا شود.

عشق رمانتیک

مولفه ها: صمیمیت و اشتیاق

عشق رمانتیک از طریق صمیمیت و اشتیاق جسمی، افراد را از نظر عاطفی به هم پیوند می دهد. شرکای این نوع روابط گفتگوهای عمیقی دارند که به آن ها کمک می کند تا جزئیات صمیمی رابطه یک یکدیگر را بدانند. آن ها از اشتیاق و محبت جنسی لذت می برند. این زوج ها ممکن است در نقطه ای باشند که در تعهد بلندمدت یا برنامه های آینده زندگی شان هنوز بلاتکلیف هستند.

عشق همراه؛ نظریه مثلث عشق استرنبرگ

مولفه ها: دوست داشتن و صمیمیت

عشق همراه نوعی عشق صمیمی، اما غیر پرشور است. این شامل مؤلفه صمیمیت یا دوست داشتن و مؤلفه تعهد در این مثلث است. چنین عشقی از دوستی قوی تر است، زیرا در آن یک تعهد طولانی مدت وجود دارد. اما میل جنسی در حداقل خود قرار داشته یا اصلا وجود ندارد.

این نوع عشق را اغلب در ازدواج هایی مشاهده خواهید کرد که در آن هیچ شور و شوقی وجود نداشته و از بین رفته است. اما این زوج همچنان محبت عمیق یا پیوند قوی با هم دارند. چنین عشقی ممکن است به عنوان عشق بین دوستان بسیار نزدیک و اعضای خانواده نیز در نظر گرفته شود

عشق فریبنده

اجزاء: تعهد و اشتیاق

در این نوع عشق در حالی که تعهد و اشتیاق وجود دارد اما صمیمیت یا علاقه ایی بین افراد احساس نمی‌شود.  عشق فریبنده با معاشقه طوفانی مشخص می‌کند که در آن شور و شوق بدون تاثیر تثبیت کننده صمیمیت، انگیزه تعهد را ایجاد می کند. اغلب، مشاهده این موضوع باعث می‌شود که دیگران در مورد این که چگونه این زوج می‌توانند کنار هم باشند، گیج و سردرگم هستند. متاسفانه، چنین ازدواج هایی اغلب به نتیجه نمی رسند. هنگامی زوجی به چنین پیوندی تن می‌دهد، در واقع، بسیاری از آن ها موفقیت را به شانس تبدیل می کنند تا راهی برای ایجاد صمیمیت و انگیزه به وجود آورند.

عشق کامل

مولفه ها: صمیمیت، اشتیاق و تعهد

عشق کامل از هر سه جزء تشکیل شده و شکل کلی عشق است. نشان دهنده یک رابطه ایده آل است. زوج هایی که این نوع عشق را تجربه می کنند، حتی چندین سال پس از پیوند خود هنوز از رابطه جنسی شان لذت برده و آن را عالی توصیف می‌کنند. این زوج ها نمی توانند شریک عاطفی خود را با هیچ کس دیگری تصور کنند. از سویی بدون شریک زندگی خود نمی توانند شاد باشند. آن ها موفق می شوند بر تفاوت ها غلبه کنند و با عوامل استرس زا روبرو شوند زیرا عاشقانه همدیگر را دوست دارند.

عشق یک فعل است، نظریه مثلث عشق استرنبرگ

به گفته دکتر استرنبرگ، حفظ عشق کامل ممکن سخت تر از دستیابی به آن باشد، زیرا اجزای عشق باید به مرحله عمل در آیند. بدون رفتار و بیان، اشتیاق از بین می رود و عشق ممکن است به نوع همنشینی بازگردد.

دکتر استرنبرگ می‌گوید اهمیت هر یک از اجزای عشق ممکن است از فردی به فرد دیگر و از زوجی به زوج دیگر متفاوت باشد. هر سه مولفه برای یک رابطه عاشقانه ایده آل مورد نیاز هستند. اما مقدار هر جزء مورد نیاز از یک رابطه به رابطه دیگر یا حتی در طول زمان در یک رابطه متفاوت است.

دانستن نحوه تعامل اجزاء ممکن به برجسته کردن بخش هایی از رابطه که نیاز به بهبود دارد، کمک کند. برای مثال، تشخیص این که شور و اشتیاق از رابطه شما خارج شده و از بین رفته است. می تواند به شما کمک کند به دنبال راه هایی برای احیای مجدد آن و جرقه ایی برای شروع باشید.


سندروم ایمپاستر یا خودویرانگر

حتی بعد از نوشتن یازده کتاب و بردن ده‌ها مدال افتخار و جایزه‌های ادبی، “مایا آنجلو“ همیشه با خودش میگفت که اصلا موفق نیست.

“آلبرت انیشتن“ همیشه در مورد خودش میگفت که یک کلاهبردار غیر ارادیه یعنی کسی که آن قدرها هم که به خودش و حرفاش اهمیت دادن، مهم و قابل اعتنا نبوده و خودش و کارهاش لیاقت این همه توجه رو نداشته و این کشفیاتش براساس شانس بوده.یا “جان اشتاین بک“ تو کتاب خاطراتش نوشته: ” من نویسنده نیستم. در حال فریب دادن خودم و مردم هستم.” این آدم‌ها و خیلی دیگه از آدم‌‌های موفق دچار “سندروم ایمپاستر“ شده‌اند. سندروم ایمپاستر ویژه آدم‌های موفق است.

سندروم ایمپاستر چیست؟

آدم‌هایی که موفق هستند ولی هیچگونه احساس موفقیت نمی‌کنند و یا در شرایطی به بعضی از اونها این حس دست میده که اگرچه موفق هستند ولی موفقیت‌شان از راه کلاه‌برداری و تقلب و یا یک شانس عالی به وجود اومده و بر اساس عملکرد و استعداد و تلاش خودشون نبوده و دائما این ترس رو دارند که نکنه پرده‌ها کنار بره و دستشون رو بشه و همه بفهمن که اونا واقعا آدم‌های توانمندی نیستند.

در بعضی از موارد مثلا کسی که در دانشگاه نمره A+ گرفته بهش این حس دست میده که من اصلا لیاقت این نمره رو نداشتم و شانسی این نمره رو گرفتم و یا حتی وقتی تو یه دانشگاه خیلی خوب قبول بشن با خودشون میگن این به خاطر مشکل سیستم بوده که توانمندی اونا رو اشتباه ارزیابی کرده وگرنه اونا لایق پذیرفته شدن تو اون دانشگاه نبودند.

یا یه مدیر شرکتی با اینکه شرکتی رو راه انداخته که برای صدها نفر اشتغال‌زایی کرده اما مدام به خودش میگه چرا این همه از من به عنوان یه کارآفرین تمجید می‌کنن من که هیج کاری نکردم و اصلا موفق نبودم و اینا همه‌اش شانسی و یه اتفاق بوده.

آنـان بر این باور بودند‌ که‌ دیگران‌ را فـریفته‌اند زیـرا‌ معتقد‌ بودند که کلیه موفقیت‌های آنها‌ مبتنی‌ بر شانس بوده است نه ناشی از لیـاقت و شـایستگی خودشان،در صورتی که واقعیت‌ عـکس‌ بـاور آنان بـود.

تخمین زده می‌شود که حدود ۴۰ درصد‌ جـمعیت افـراد دارای این سندرم هستند‌. این سندروم یه بیماری و یا مرض نیست و لزوما هم به استرس و اضطراب و عزت‌نفس مربوط نمیشه پس این حس کلاهبردار بودن از کجا میاد؟

آدم‌هایی که خیلی موفق و توانمند هستند معمولا مایل هستند که دیگران هم همینطوری ارزیابی کنند که این میتونه این باعث تشدید این حس بشه که اونا لایق ستایش و یا شانس های بیشتری نسبت به بقیه نیستند. و یا کودکانی که مدام از بچگی شنیدند که خیلی باهوش هستند و وقتی بزرگ میشن با اینکه خیلی موفق هستند اما تا به سوالی برخورد می کنند که جوابش رو نمیدونند مضطرب میشن و این سندروم میاد سراغشون.

اشخاصی که‌ احساس‌ ایمپاستر دارند، هرگز ایمپاستر نیستند‌،بلکه‌ فـقط‌ فـکر می‌کنند که‌ این‌ طور هستند.

اشخاصی که از سندرم ایـمپاستر رنـج مـی‌برند، افرادی واقعا باهوش، متفکر و توانمند هستند‌. اونا فقط اینو باور ندارن. ایـمپاسترها‌ با‌ ترس از شناسایی شدن به عنوان یک فرد جعلی، متقلب و بی‌کفایت، جلو رشد بزرگترین آرزوهـا و اشـتیاق‌های خـودشون رو گرفته و قابلیت‌های بالقوه‌شون را رو نمی‌کنند.

حالا بهترین راه برای از بین بردن این سندروم چیه؟

بهترین راه ساده‌ترین راه هم هست این است که در مورد این حستون صحبت کنید.

خیلی از ادمهایی که از این سندروم رنج می‌برند میترسند که اگر در مورد عملکردشون از بقیه بپرسند ترس‌هاشون به واقعیت بپیونده و یا حتی اگر فیدبک مثبت بگیرند اون فکر کلاهبردار و متقلب بودن میاد سراغشون اما از طرف دیگه وقتی ببینید دوستتون و یا استادتون هم همین حس رو تجربه کرده باعث میشه شما راحت تر احساساتتون رو بیان کنید.

به محض اینکه این سندروم رو تو خودتون شناسایی کردید متونید با ردیف کردن فیدبک‌های مثبت تو ذهنتون که قبلا از دیگران دریافت کردید که بهشون بی‌اعتنا بودید یا مضطربتون کرده و مرور اونها با این سندروم مقابله کنید.

شاید نشه این سندروم رو برای همیشه از بین برد اما با صحبت کردن در مورد این سندروم کم کم بیان اینگونه احساساتتون راحت تر میشه و کم کم متوجه میشید که شما موفق، با استعداد و دوست داشتنی هستید.

با اینحال ممکنه بازهم فکر کنید بی‌کفایت هستید یا در بعضی از موقعیتهای اجتماعی، رفتار و عملکرد خوبی ندارید. در این شرایط میتونید یک ارزیابی و بررسی واقع‌گرایانه از توانمندی‌هاتون انجام بدید. دستاوردها، موفقیتها و چیزهایی در اونها عملکرد خوبی دارید بنویسید. سپس اون‌ها‌ رو با باورها و ارزیابیهای خودتون نسبت به خودتون مقایسه کنید.

راه دیگه اینه که بعد از این ارزیابی‌های واقع‌گرایانه، موفقیت‌هاتون رو جشن بگیرید و اون‌ها رو به عنوان یک واقعیت بپذیرید و بین واقعیت و افکارتون تمایز قائل بشید.

اگر در هر کدام از این مراحل نیاز به گفتگویی همدلانه با یک مشاور و یا روانشناس دارید می توانید روی متخصصین کلینیک شهروند حساب کنید:

02634210187- واتساپ 09121213495


فراخوان متفاوت کلینیک شهروند

در جمعی متفاوت از کارآفرینان و مدیران حوزه سلامت ، سیستم شغلی یا توانمندی شغلی خود را به نحوی متفاوت عرضه کنید! تضمین ادامه و رشد شغلتان ایجاد یک ارتباط پویا و پایدار است. با کلینیک شهروند همراه باشید

شماره تماس : 09123626609 عاطفه موسوی


به مناسبت هفته سلامت روان

تاثیر متقابل سلامت روان و جسم

در تحقیقات فراوان و طی مطالعات مکرر تاثیر متقابل سلامت روان و جسم به اثبات رسیده است.سلامت روانی و جسمی به طور اساسی به همدیگر ارتباط دارند. فردی که مبتلا به بیماری روانی جدی است، در معرض خطر بیشتری از انواع مختلف بیماری های جسمی قرار می گیرد. برعکس، در فردی که بیماری جسمی مزمن دارد، افسردگی و اضطراب دو برابر بیشتر از فرد عادی عمومی می کند. بیماری های روانی و جسمی می تواند کیفیت زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهند و در طولانی مدت باعث بروز عوارض جدی تری شوند. شناخت و درک ارتباط بین ذهن و جسم می تواند فرد را وادار کند تا از انواع بیماری های جسمی، پیشگیری کرده و بعد از تشخیص هر بیماری به دنبال درمان آن باشد.

افرادی که علائم افسردگی را تجربه می کنند، نسبت به مردم عادی سه برابر بیشتر به بیماری های جسمی مزمن مبتلا خواهند شد. افرادی که تحت بیماری های جسمی مزمن قرار می گیرند، در مقایسه با افراد عادی دو برابر بیشتر دچار حالت خلقی یا اضطراب می شوند. از هر دو نفری که دارای افسردگی و یک بیماری جسمی هستند یک نفر آن ها، در فعالیت های روزانه خود دچار اختلال می شود.

تاثیر بیماری های جسمی بر روان

برخی از شرایط جسمی مزمن می توانند باعث بالا رفتن سطح قند خون و اختلال در گردش خون و عملکرد مغز شوند. افرادی که به بیماری های جسمی مبتلا هستند غالباً استرس عاطفی و درد مزمن را تجربه می کنند. از طرفی استرس و درد مزمن با بروز افسردگی و اضطراب همراه هستند. شواهد نشان می دهد هرچه وضعیت جسمی یک فرد بدتر باشد، احتمال بروز مشکلات روانی در او بیشتر خواهد بود.به همین علت، بیشتر بیماران جسمی به بیماری های روانی مبتلا می شوند.

تاثیر بیماری روانی روی جسم

روان و جسم فرد تحت تأثیر فرایند های فیزیولوژیکی، عاطفی و همچنین عوامل اجتماعی مانند درآمد و مسکن قرار می گیرند. این سه عامل می توانند احتمال ابتلا فرد را به بیماری روانی یا جسمی افزایش دهند.

بیماری های روانی می توانند باعث بروز برخی عوارض در مبتلایان به این بیماری شوند، از جمله:

  • سطح انرژی و توانایی فرد را کاهش دهند.
  • باعث اعتیاد فرد به مواد مخدر و الکل شوند.
  • بر عملکرد اجتماعی و رفتاری فرد تأثیر بگذارند.
  • انگیزه فرد را برای مراقبت از سلامتی خودش کاهش دهند.
  • حساسیت فرد را برای ابتلا به بیماری های جسمی افزایش دهند.
  • تعادل هورمونی و چرخه خواب فرد را مختل کرده و باعث اختلال در خوردن و خوابیدن فرد شوند.
  • بیمار ممکن است طیف وسیعی از علائم جسمی را تجربه کند. حتی بسیاری از دارو های روان پزشکی منجر به بروز عوارض جانبی مانند افزایش وزن و بیماری های قلب می شوند. این علائم به نوبه خود می توانند میزان آسیب پذیری فرد در برابر بیماری های جسمی را افزایش دهند.

بیماری های روانی تقریباً بر هر سیستم بیولوژیکی بدن تأثیر می گذارد.

برخی تغییرات در سبک زندگی می توانند بر سلامت جسمی و روان شما تأثیر بگذارند.

ورزش

فعالیت بدنی و ورزش، روش عالی برای حفظ سلامت جسمی و بهبود سلامت روان است. تحقیقات نشان می دهد که انجام ورزش بر آزاد سازی و جذب اندروفین در مغز تأثیر می گذارد. حتی پیاده روی تند در10 دقیقه هوشیاری ذهنی، انرژی و روحیه مثبت شما را افزایش می دهد. فعالیت بدنی به معنای هر حرکتی است که بدن مجبور شود از عضلات استفاده کنید و انرژی خود را افزایش دهید.

ورزش های ذهنی مانند یوگا نیز می توانند کیفیت زندگی شما را به میزان قابل توجهی بهبود ببخشند.

رژیم غذایی

تغذیه خوب یک عامل مهم در تأثیرگذاری جسم و روان شما می باشد.

یک رژیم غذایی متعادل و سالم، شامل مقادیر مناسب موارد زیر است:

  • پروتئین
  • آب فراوان
  • ویتامین ها
  • مواد معدنی
  • چربی های اساسی
  • کربوهیدرات های پیچیده

غذایی که می خوریم می تواند در درمان، مدیریت و پیشگیری از بیماری های روانی از جمله افسردگی و آلزایمر تأثیر بگذارد.

سیگار کشیدن

استعمال دخانیات تأثیر منفی بر سلامت روانی و جسم دارد.

بسیاری از افراد با مشکلات سلامت روان معتقدند که استعمال سیگار علائم آن ها را تسکین می دهد، اما این تأثیرات فقط کوتاه مدت است. نیکوتین موجود در سیگار با مواد شیمیایی موجود در مغز تداخل دارد. دوپامین در مغز یک ماده شیمیایی است که بر احساسات مثبت تأثیر می گذارد. اغلب افراد مبتلا به افسردگی دوپامین کمی دارند. نیکوتین به طور موقت سطح دوپامین را افزایش می دهد. اما در دراز مدت، این باعث می شود فرد احساس کند که برای تکرار احساس مثبت به نیکوتین بیشتری نیاز دارد، برای همین فرد سیگار بیشتری می کشد.

  • افراد مبتلا به افسردگی دو برابر بیشتر از افراد دیگر سیگار می کشند.
  • افراد مبتلا به اسکیزوفرنی سه برابر بیشتر از افراد دیگر سیگار می کشند.
پسوریازیس
  • پسوریازیس وضعیتی است که معمولاً با زخم های پوسته پوسته قرمز روی سطح پوست مشخص می شود، اما اثرات آن فراتر از علائم پوستی است.
  • پسوریازیس یک وضعیت سیستم ایمنی بدن است که معمولاً در اثر استرس ایجاد می شود.
  • پسوریازیس بیماری می تواند بر سلامتی روانی و همچنین جسم تأثیر بگذارد.

در یک تحقیقات مشخص شده:

  • یک سوم مبتلایان با اطرافیان خود مشکل دارند.
  • 85٪ مبتلایان برای بیماری خود احساس ناراحتی می کنند.
  • یک سوم مبتلایان در مورد وضعیت خود احساس تحقیر می کنند.
  • تقریباً یک سوم مبتلایان به پسوریازیس اضطراب و افسردگی را تجربه می کنند.
  • 10% افراد مبتلا به پسوریازیس اعتراف کرده اند افکار و تصمیم به خودکشی داشتند.

با این حال، گزارشی اخیر از انجمن متخصصان پوست انگلیس (BAD) نشان می دهد که تنها 4٪ از مبتلایان به مشاور مراجعه می کنند.

برای بررسی میزان سلامت روان خود می توانید حداقل 5 آزمون شخصیت را انجام دهید و آنلاین تفسیر و توصیه های لازم آن را دریافت کنید.

شماره واتساپی جهت برقراری ارتباط : 09121213495





جستجو

آخرین مطالب منتشر شده